نکند ترانه ای پشت سکوتم باشد
شبسکوت و واهمه ، راه سقوطم باشد
نکند حبس بماند خنده در حنجرهام
همه جا دیوار است، من پی پنجرهام
مانده در گلوی من هزار و آواز و سخن
غیر نامت ننشست نام کسی بر لب من
نکند نعوذ به الله کافر شدهام
با پرستیدن تو انگار شاعر شدهام
چه شود آخر، این صبر، حلوا بدهد
قطره قطره اشک ما روزی دریا بشود
چه شود صبح شود، آخر شب های سیاه
ما و این همه مکافات، ای خدا چیست گناه؟
تخته ی سنگ شده دین و دل سربازان
جان مادر جان فرزند... آن نگاه بیگناه
کوک نیست ساز دلم، چونکه همه درگیرند
فرصتی نیست که پای حرف هم بنشینند
کاشکی باز شود، روزنهای از زنجیر
بشود ستاره باران سینه، چون شب کویر
این همه لب و دهن، منطق و انصاف کجاست؟
وعدهها تو خالی، حرف شما باد هواست
نظرات (۰ نظر)