چه رفته است که امشب سحر نمى آيد
شب فراق به پايان مگر نمى آيد؟
شدم به ياد تو خاموش، آنچنان که دگر
فغان هم از دل سنگم به در نمى آيد
طريق عقل بود ترك عاشقى دانم
ولى ز دست من اين كار بر نمى آيد
بسر رسيد مرا دور زندگانى و باز
بلاى محنت هجران بسر نمى آيد
چه رفته است که امشب سحر نمى آيد
شب فراق به پايان مگر نمى آيد؟
شدم به ياد تو خاموش، آنچنان که دگر
فغان هم از دل سنگم به در نمى آيد
طريق عقل بود ترك عاشقى دانم
ولى ز دست من اين كار بر نمى آيد
بسر رسيد مرا دور زندگانى و باز
بلاى محنت هجران بسر نمى آيد
نظرات (۰ نظر)