شب شب ما نیست با دل این گوشه نشین
علت این بد دلی و جور و جفا چیست
شب شب ما نیست
امشب شب ما نیست
مستم و دیوانه و تنها شدن این دل دیوانه
روا نیست
امشب شب ما نیست
تو از قصد ندیدی منو دیوانگیم را
که رسیدی و گرفتی همهی زندگیم را
چه عشقی دلم را به گلوبند تو آویخت
چه زهریست که چشم تو به جام می من ریخت
من اینهمه دلبسته و دلتنگ نبودم
تو از راه رسیدی
آزرده ترینم مرا یک نفس از دور صدا کن
اگر از من نبریدی که بریدی
اندازهی این عشق در قلب تو جا نیست
هعی میکشدم جان جهان خنده تو با دگران
شب شب ما نیست
سرگیجه من شد آن دامن رقصان
اینگونه شدم موجی آن موی پریشان
من اینهمه دلبسته و دلتنگ نبودم
تو از راه رسیدی
آزرده ترینم مرا یک نفس از دور صدا کن
اگر از من نبریدی که بریدی
نظرات (۰ نظر)