دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد من ، از یاد من
وای به دردی که درمان ندارد ، فتادم به راهی که پایان ندارد
وای به دردی که درمان ندارد ، فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او ، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار گوی او ، در کوی جان منزل کنم
در پیش بی دردان چرا ، فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه دارم از کسی ، با یار صاحبدل کنم
وای به دردی که درمان ندارد ، فتادم به راهی که پایان ندارد
وای به دردی که درمان ندارد ، فتادم به راهی که پایان ندارد
نظرات (۰ نظر)