بی تو سرگردان این خواب پریشان مانده ام
در هجوم خاطراتی تلخ ویران مانده ام
شاخه ی دست تو را طوفان غم از من گرفت
برگِ سرگردانِ خشکِ زیر باران مانده ام
هرکجا هستی مرا همراه خود حس می کنی
من همان عطرِ در آغوش تو پنهان مانده ام
چرا چرا به پای تو که رفته ای نشسته ام
چرا چرا به هیچکس جز تو دل نبسته ام
رودم و با سر دویدم سمت دریایی که نیست
بی تو مانند سرابی در بیابان مانده ام
در جهانِ کوچکِ من ریشه زد رویای تو
ای گل زیبای بی آغوشِ گلدان مانده ام!
هیچکس خودسوزیِ خورشید را باور نکرد
من همان خورشید بی تو در زمستان مانده ام
چرا چرا به پای تو که رفته ای نشسته ام
چرا چرا به هیچکس جز تو دل نبسته ام
نظرات (۰ نظر)