دنیا بهم ثابت کرد که آخر
چیزی که باید یه روز اتفاق میوفته
گاهی یه اشتباه ظاهرا کوچیک
مثل یه آتیش به جون باغ میوفته
هرکی رسید بی اعتمادم کرد
هرکی که رفت یه چیزی یادم داد
انقدر چشم از آدما ترسید
شوغ رسیدن از سرم افتاد
دنبال معجزه بودم اگه اعتماد مردم
اگه هرچی سرم اومد صبرمو زیاد کردم
از خودم پا پس کشیدم
از یقین به شک رسیدم
بس که دورم زدن آخر
دورشون و خط کشیدم
برم یا بمونم هنوزم همونم
که دلتنگ خونست کجاست راه خونم
من راهی ندارم پناهی ندارم
به جز بیگناهی گناهی ندارم گناهی ندارم
گره ی کور دلم ولی صبوره دلم
وسطه جمعه ولی از همه دوره دلم
گاهی به دلتنگیاش نمیرسه زوره دلم
اگه انقدر بی تفاوت شده مجبوره دلم
گره ی کور دلم ولی صبوره دلم
وسطه جمعه ولی ساکت و مهجوره دلم
گاهی به دلتنگیاش نمیرسه زوره دلم
اگه انقدر بی تفاوت شده مجبوره دلم
نظرات (۰ نظر)